به نام خدا
به نام آن که بهترین ها را آفرید
به نام آفریننده بهترین خانم و بهترین الگو برای زنان جهان
به امید آنکه پیرو حقیقی اش باشیم
من نمی تونم مثل بقیه دوستان بحث های جالب و جذابی داشته باشم و بعد توی وبلاگم بنویسم.
اما از وقتی موضوع چادر توسط دوستان مطرح شد، فکرم مشغول بود که من به عنوان وظیفه چه می توانم بنویسم و یا چه بنویسم؟
این که، از بچگی خودم با علاقه چادر می پوشیدم چون خانواده ام این زینت زیبا را داشتند.
در دوران نوجوانی و جوانی تفکرم تغییر کرد و زیاد موافق نبودم اما باز این پوشش را داشتم.
در دبیرستانم پوشیدن چادر برای ورود به مدرسه اجباری بود و بودند دوستانی که چادرشان زینت دستانشان بود تا در مدرسه می پوشیدند و بعد از چند ثانیه که وارد مدرسه می شدند در می آوردندو برای برگشت هم این ماجرا تکرار می شد.
شاید به ظاهر مثل دوستانم نبودم اما با رضایت کامل هم چادرم را نمی پوشیدم.
اما با گذشت زمان به چادرم واقعا افتخار می کردم ، وبیشتر به این گوهر ناب برای حفظ وجودم پی بردم.
امیدوارم چادرم را همانگونه که می پوشم مرا از گناه کردن باز دارد.
.
.
وخیلی از این حرف ها توی ذهنم مرور می شد تا این که...
چند شب پیش توی همین ماه مبارک، وقتی داشتم تو خیابون راه میرفتم- یادم نیست اون موقع فکرم مشغول این نوشته بود یا نه- از دور خانمی چادری دیدم که یه موجودی هم کنارش بود.
از اون جا که از گربه می ترسم یه دفعه گفتم واااای اگه بفهمه یه گربه نزدیکشه الان چی میشه؟؟؟
شما چه فکر می کنین؟
یه ذره جلوتر که رفتم دیدم که گربه نیست و خانمه داره با یه سگ توی خیابون قدم میزنه!!!
حالا شما جای من ! – یا هر کسی دیگه ای که این خانم رو تو خیابون دیده- چه فکر می کردین درباره چادر و صاحب این چادر و چه برای همیشه توی ذهنتون حک می شد؟؟؟
خدایا به حق این ماه عزیز مرا به را خودت همان صراط مستقیم هدایت کن.
دوستان این شب ها همدیگه رو دعا کنیم.
اولین دعامون هم: ظهور آقامون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نوشته های من
خانه دوستانم
درباره خودم
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
مهمان های امروز : 38
مهمان های دیروز : 15
اشتراک